در ذهن لیرالیستهای وطنی این حقیقت قابل هضم نیست که بخشهای قابل توجهی از جامعه فرانسه حاضر باشند برای اعتراض به خیابان بیایند و جلوی خودروهای زرهپوش و تک تیرانداز و نیروهای نظامی صفآرایی کنند.
سرویس سیاست مشرق- جریان لیبرال وطنی که الگوهای آرمانی حکمرانی را در پاریس و لندن و واشینگتن می جوید و کشورهایی چون جمهوری اسلامی ایران را با نگاهی توام با خودکمبینی و خودناباوری، به صراحت ماقبل مدرنیته و توسعهنیافته معرفی می کند، این روزها از آنچه در خیابانهای پاریس، یعنی شهر آرمانی و مثالی لیبرالهای جهانوطن، می گذرد و آن چه که جنبش «جلیقهزردها» نامیده می شود، به وضوح و شدت، شاکی است.
این شکایت و عصبانیت، در روزهای نخست اوجگیری اعتراضات خیابانی فرانسه که حتی به حضور تکتیراندازان و زرهپوشهای پلیس ضدشورش فرانسه در خیابانها منجر شد، به طرز عجیب و معناداری غلیظ و شدید بود.
«محمد قوچانی»، سلبریتی روزنامهنگاری اصلاحطلبان، که سالهاست (دستکم از سال 82 و تاسیس روزنامه شرق) نشریات تحت مدیریت خود را مستقیم یا غیرمستقیم به تریبون لیبرالهای وطنی تبدیل کرده و به صراحت و البته صداقت از ارادت خود به لیبرالیسم سخن می گوید، همان فردای انتشار خبر عقبنشینی امانوئل مکرون، رییس جمهور فرانسه، در برابر معترضان(14 آذر)، تیتر یک و سرمقاله روزنامه «سازندگی» را نه تنها به دفاع، که مرثیهسرایی برای مکرون اختصاص داد:
"پیروزی پوپولیسم بر لیبرالیسم البته ایران و فرانسه ندارد...هنوز دولتیترین اقتصاد جهان غرب در فرانسه حاکم است. هنوز اصلی ترین دوقطبی در فرانسه میان سوسیالیستها و محافظهکاران است و این فقط امانوئل مکرون است که از راه سوم، لیبرالیسم حرف می زند. همان تنها سیاستمدار جهان که فیلسوفی چون یورگن هابرماس نومارکسیست گفته است که تنها می توان به او در برابر نومحافظهکاری اقتدارگرایانه دونالد ترامپ امیدوار بود. مکرون هجدهم تیرماه امسال در کاخ ورسای پاریس در برابر نمایندگان مجلسین فرانسه از لیبرالیسم، دفاعی جانانه کرد و اصلاحات مالیاتی و بازار کار را مهمترین محورهای این اصلاحات نامید تا موانع تجارت آزاد برداشته شود، بخش خصوصی تقویت شود و کیفیت زندگی افزایش یابد."
قوچانی که به طرز واضحی از خبر عقبنشینی مکرون از سیاستهای آزادسازی قیمتها، حذف یارانهها و دیگر سیاستهای ریاضتی متاثّر شده بود، به صراحت از همانندی وضعیت مرحوم هاشمی رفسنجانی در اوایل دهه 70، حسن روحانی در سال 96 و امانوئل مکرون در سال 97 گفت:
" اصلاحات ساختاری همواره دشمنان ساختاری دارد و این همان بحرانی است که امروز(در سال ۱۳۹۷)امانوئل مکرون رییس لیبرال جمهوری فرانسه با آن مواجه است و دیروز(در سال ۱۳۹۶) حسن روحانی، رییس جمهور ایران با آن مواجه بود... همان اتفاقی که در سالهای ابتدایی دهه ۷۰ خورشیدی بر سر برنامه تعدیل اقتصادی دولت هاشمی رفسنجانی آمد و با شورشهای حاشیه شهری و عدم حمایت نهادهای سیاسی به خصوص مجلس وقت (که در دست محافظهکاران بود) و حمله روشنفکران و روزنامهنگاران جناح چپ بایگانی شد و تعدیل، تعدیل شد. جناح راست در مجلس پنجم پرچمدار عدالت اجتماعی شد و جناح چپ شعار حذف سیاست تعدیل را سرداد تا همچنان به نام عدالت، عدالت را قربانی کنند."
بگذریم از این که قوچانی در همین مقاله، تلویحا معترضان را "گوسفندان هویت گمکرده در رمه" خواند که با جنبش اعتراضی خود، راه «فاشیسم» را هموار می کنند. او حتی خواستار "نجات دموکراسی از دست دموکراسی" شد:
"در جمهوری این انسان است که بر جامعه یا اتحادیه دولت، تقدم دارد. اما در دموکراسی به قول جان استیوارت میل، فردیت انسانها چون هویت گوسفندان در رمه گم میشود. گاه باید دموکراسی را از دست دموکراسی نجات داد. همان کاری که امروز اصلاحطلبان و جمهوریخواهان واقعی باید انجام دهند"
اما متنی که در همان روزها از دکتر «مرتضی مردیها»، یکی از تئوریسینهای جریان لیبرال وطنی و از حامیان نظریه «لیبرال دموکراسی مقتدر» در فیسبوک منتشر شد، به لحاظ هجو و تحقیر جنبش اعتراضی فرانسه، بسیار غیرمنتظره و در عینحال از باب شناخت کنه تفکر غربگرایان وطنی درباره مفهوم «مردم»، بسیار افشاگرانه بود. مردیها نوشت:
گرچه مردیها رندانه در پاراگراف نهایی می خواهد این حد از هجو و تمسخر را صرفا مرور نظرات ابراز شده در تحلیل این جنبش معرفی کند، ولی زبان هجوآلود او در همین پاراگراف نهایی، به خوبی نشان می دهد که چه اندازه با «تحلیل»های به قول خودش عامیانه بالا همنظر و همجهت است.
البته برای کسی که از اواخر دهه 60 و اوایل دهه 70، راه تجدیدنظرطلبی در انقلاب را در پیش گرفت و با فروپاشی اردوگاه سوسیالیستی شرق، به مبلّغ و مروّج سفت و سخت «لیبرالیسم» تبدیل شد و جزو حلقه اولیه نشریه «کیان» (پدر نشریات زنجیرهای اصلاحطلبان) بود و سالها در ترسیم مزایا و فواید «لیبرال دموکراسی»، حتی از نوع «مقتدر» آن (احتمالا از نوع دولت جرج بوش که حتی به زور اسلحه می خواست لیبرال دموکراسی را به ملل دیگر حقنه کند)نوشت، فروپاشی تصویر مردمان «باکلاس»، «مدروز» و «پست مدرن» فرانسوی و تبدیل آنها به معترضان خیابانی چوب و سنگ به دست علیه همان نظام مطلوب مردیها و همفکرانش در ایران، بسیار سنگین تمام شده است و البته آن قدر تعصب و لجاجت دارند که باز به جای این که سیستم سیاسی مطلوب خود را، مورد بازکاوی و بازنگری قرار دهند، مردم معترض پاریس را از دم تیغ هجو و هزل می گذرانند.
واقعیت آن است که طیف نسبتا گستردهای از روزنامهنویسان، اساتید دانشگاه، روشنفکران و دولتمردان وطنی از زمان روی کار آمدن مکرون در فرانسه، به میدان آمدند تا از مزایا و فواید روابط خوب با فرانسه بگویند. «علی بیگدلی»، چهرهای که در رسانه های اصلاحات از او به عنوان «تحلیلگر» امور بینالملل نام برده می شود، در مصاحبهای با سایت «عصر ایران»(22 آبان 96) به بهانه خبر سفر مکرون به ایران در ان مقطع، به صراحت در قالب یک «دیپلمات فرانسوی» رفت و چنین گفت:
" سفر مکرون به ایران قطعی نیست ولی وزیرامورخارجه فرانسه احتمالا تا هفته آینده به ایران بیاید، باید دید که چه اتفاقی خواهد افتاد. فرانسوی خیلی علاقه مند هستند که حجم سرمایه گذاری خود را در ایران افزایش دهند. ما با آنها قرارداد توتال امضا کرده ایم. حتی اگر برجام به هم بخورد آنها متعهد به انجام برنامه ها و قرارداد خود هستند هدف و سعی شخص آقای مکرون حفظ برجام است."
او سپس به صراحت خواستههای فرانسه(نه ایران) را چنان که انگار از زبان سفیر فرانسه در ایران بیان کرد:
" در صورت ماندن برجام، ایران به خاطر آزمایشات موشکی با فشارهای زیادی روبه رو خواهد شد و یکی از خواسته های مکرون از ایران متوقف شدن آزمایشات موشکی است. ما باید در سیاست هایمان نسبت به اتحادیه اروپا تغییراتی داشته باشیم چرا که اگر ما ارتباط با اتحادیه اروپا را از دست بدهیم دیگر در دنیا هیچ نقطه ای برای پا گذاشتن نداریم. بنابراین اتحادیه اروپا را باید حفظ کنیم تا در خیلی جاهای دیگر به کمک ما بیایند."
این «تحلیلگر» مسایل بینالملل در ادامه تلویحا از این گفت که برای توسعه صنایع دفاعی خود باید با دولت فرانسه هماهنگ باشیم:
" بطور مثال در اختلافات با عربستان اتحادیه اروپا می تواند واسطه گر باشد تا از بحران جلوگیری شود. در رابطه با افزایش توان نظامی خود باید نظر اتحادیه اروپا و به ویژه فرانسه به عنوان رئیس اتحادیه را جلب کنیم."[1]
«احمد نقیب زاده»، استاد دانشگاه تهران و عضو شورای مرکزی حزب کارگزاران، از این فراتر رفت و در سرمقالهای که در 20 آبان 96 برای روزنامه «آرمان امروز» نوشت، به صراحت از جانب دولت مکرون، برای ایران خط قرمز موشکی و منطقهای تعیین کرد:
" مواضع اروپاییها تا حدی خردمندانه بهنظر میرسد. هم میخواهند که هیاهوی آمریکاییها را ساکت کنند و هم نمیخواهند موضوع موشکی ایران به یک بحران غیرقابل بازگشت تبدیل شود. البته ایران هم در موقعیت خوبی قرار دارد و به اهداف خودش رسیده و قادر است کهاین برنامهها را در همین نقطه کنونی متوقف کند. برد بیش از دوهزار کیلومتر در برنامههای ایران نیست."
و در جای دیگری از این سرمقاله، خواستار آن شد که ایران «سهم» فرانسه را در منطقه بدهد:
" مذاکره کنندگان ایرانی هم باید بهاین نکته واقف باشند که برای اروپاییها نیز باید منافعی در منطقه قائل شوند. به طور مثال در سوریه و لبنان که فرانسه از دیرباز روابطی با آنها داشته و طبق معاهده ورسای مدتها تحت قیمومیت فرانسه بودهاند، چه بسا بتوان با فرانسویها همکاری کرد. البته در مذاکرات مفهوم امتیازات، یک مفهوم نسبی است. به طور مثال آن چیزی که اروپاییها آن را امتیاز مینامند، ایران حق خود میداند. چیزی که برای آنها نگرانی آور محسوب میشود رژیم اسرائیل است که به طور سنتی از متحدین و شرکای استراتژیک اروپاییها بوده است. بارها ایران تاکید کرده که موشکهایش متعارف است و اهداف هستهای را دنبال نمیکند."
اینها تنها مشت نمونه خروار مواضع دولت و طرفداران آن در قبال دولت امانوئل مکرون در فرانسه بود، وگرنه کیست که نداند تنها ساعاتی بعد از سفر محمدجواد ظریف به پاریس(تیرماه سال گذشته) و دیدار او با مکرون، همایش سالانه منافقین در حومه آن شهر برگزار شد و اگر از سنگ صدا برخاسته بود، از دستگاه دیپلماسی ما در قبال این اقدام خصمانه دولت فرانسه، شاید صدایی برمیخاست، چرا که ظاهرا مکرون و عملکرد او در قبال ما، جزو خطوط قرمز انتقاد در دستگاه دیپلماسی ما محسوب می شود!
طبیعی است که با تفوّق چنین ذهنیتی بر ذهن غرب-دوستان و طرفداران روابط عمیق با غرب، وقتی جنبش «جلقه زرد»ها بر خلاف اعتراضات مسبوق به سابقه در فرانسه، نه یک رو، نه چند روز و نه چند هفته، بلکه تا به امروز طول کشید، واکنش فرانسه-دوستان وطنی در ابتدا نادیه گرفتن، بعد تحیّر و بعد تلاش برای تحقیر این جنبش و فروکاستن آن به یک جنبش «پوپولیستی» باشد، کما این که کلیدواژه «پوپولیسم»، اصطلاحی است که به صورت عام در پوش و تحلیل این اعتراضات در رسانه های حامی دولت و اصلاحات، و به طور خاص روزنامه «ایران» و خبرگزاری «ایرنا» باشد.
به هر حال، دولت فرانسه، این مهد «دموکراسی»، «حقوق بشر» و روشنگری» و...در ذهنیت غرب-شیفتگان وطنی نمی تواند آن اندازه اشتباه و خطا کرده باشد که بخشهای قابل توجهی از جامعه فرانسه حاضر باشند برای اعتراض به آن به خیابان بیایند و جلوی خودروهای زرهپوش و تک تیرانداز و نیروهای نظامی صفآرایی کنند. پس چیزی که به ذهن فعالان رسانهای و «تحلیلگران» این جریان وطنی می رسد این است که از اساس شعور و درک معترضان فرانسوی را زیر سوال ببرند و آنها را به «جو گیری» و «عوامزدگی» و حتی فراتر از آن «کفران نعمت» «زدن خوشی به زیر دل آنها» متهم کنند.
این مطالب منتشره، مواضع محترمانه و همراه با تحفّظ است، وگرنه خبرها و گزارشها از محافل داخلی اصلاحطلبان نشان می دهد که به شدت از «جلیقه زرد»های فرانسوی شاکی هستند و بعضا پلیس و نیروهای امنیتی فرانسه را به «بیعرضگی» در جمع کردن آنها متهم می کنند.
سال گذشته، وقتی آشوبها و اغتشاشات دی ماه با درایت نیروهای امنیتی و کمترین تلفات ممکن از خیابان برچیده شد، انواع و اقسام میزگردها و کنفرانسها و نشستها از سوی اصلاحطلبان برگزار شد که در آن به کلیت نظام هشدار می دادند که اگر فلان و بهمان انجام نگیرد (بخوانید تسلیم کامل در برابر خواستههای آمریکا و بستن برجامهای 2 و 3 و ...) این آشوب ها ادامه خواهد داشت و فراگیر خواهد شد و خطر براندازی نظام را تهدید می کند.
به بیان دیگر، چهرههای رسانهای و «تحلیلی» اصلاحطلبان بسیار تلاش کردند تا اغتشاشات دی ماه را وثیقه یا گرویی برای امتیازگیری از نظام قرار دهند. اما در باب آشوبهای فرانسه(که اصلا به لحاظ گستردگی و حجم قابل مقایسه با اغتشاشات دی ماه گذشته ایران نیست و بسیار فراتر از آن است) عمدتا چهرههای فعال رسانهای آن جناح لب فرو بستهاند و بسیار «دلواپس» نظارهگر اوضاع هستند و احتمالا در ته دل برای پیروزی مکرون دعا هم می کنند.
برای مثال، عباس عبدی، چهره رسانه ای اصلاحات است که تقریبا هر روز یک مقاله، یادداشت، مصاحبه و خلاصه و نقد و نظر از او درباره «فروپاشی» اجتماعی» وعنقریب بودن فروپاشی همه جانبه ایران از او منتشر می شود، اما در قبال آشوب های فرانسه هنوز هیچ کار جدی و دندانگیری از این «تحلیلگر» پرکار اصلاحطلب دیده نشده است.
به عنوان نکته آخر، وقتی سال گذشته، یکی از عوامل اجیرشدهی منافقین در جریان اغتشاشات چند روزه دی ماه، پرچم مقدس ایران را در خیابان آتش زد، سردار قاسم سلیمانی در یک سخنرانی با اشاره به حس بسیار بدی که از دیدن این صحنه تجربه کردند، گفتند:
" صحنههای عجیبی بود کربلای ٥، ما برای دفاع از هر متر کشورمان، خصوصا در آن منطقه شهید دادیم. من همینجا بگویم وقتی صحنه نابخردانه آن نادان را در آتشزدن پرچم ایران دیدم خیلی دلم سوخت. گفتم ایکاش بهجای پرچم، من را ده بار آتش میزدند، بهجای تصویر من. چون ما برای نشاندن پرچم بر سر قله دهها شهید دادیم تا بتوانیم این پرچم را سرافراز و برافراشته نگه داریم." [2]
در واکنش به این اظهارات طبیعی سردار سلیمانی، عباس عبدی در مطلبی فرصتطلبانه خطاب به سردار نوشت:
" طبیعی است که واکنش ابتدایی ما نیز انزجار و تاسف باشد که هست ولی به نظر میرسد که این واکنش نهتنها کافی نیست، بلکه ممکن است موثر هم نباشد. از اینرو به جناب سردار سلیمانی یک پیشنهاد منطقی ارائه میکنم. جنابعالی نفوذ و قدرت دارید، دستتان به خیلی از جاها میرسد و این برخلاف وضع دیگران از جمله امثال ماست. پیشنهاد میکنم بلند شوید و یک ساعت از وقت خود را صرف دیدار با این نوجوان کنید. ظاهرا برحسب اطلاع نیروی انتظامی به سرعت شناسایی و دستگیر شده است. فیلمبردار هم ببرید تا از دیدار شما تصویربرداری کنند. بعید میدانم که از آن طرف آب آمده باشد یا به ادعای برخی رابطهای سببی یا نسبی با داماد صدامحسین داشته باشد...."[3]
بدون هیچ شرحی، منتظریم جناب عبدی دست به قلم شوند و از این «پیشنهاد»های منطقی خطاب به پرزیدنت مکرون هم قلمی بفرمایند.
ارسال نظرات